???? تو تمام نیاز منی به هر آنچه که مرا باز میگرداند به زندگی مرا به معجزه بیداری میکنی هر صبح بیا شعله بکش بسوزان و خاکستر کن و در حفره های جانت آرام آرام ته نشین کن حضور بی اراده مرا من در هوای تو زنده می شوم هر روز روياهايم را به دستان توسپرده ام هر صبح ڪه عشق را از چشم هايم نفس می ڪشی ڪمی هواے دلدادگی ام را داشته باش این بار برای من یک سبد بوسه بیاور پیشانی خواب هایم را ببوس پیله ی تنهایی من جهانِ اندک من را همین خیال تو میسازد هر صبح بیا اگر مسیر جهانم را از یاد نبرده ای در حوالی رویاهایم کسی هست که بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمانی میشود برایم با تار و پود عشق کسی هست که از شوق آمدنش به استقبال بهار میروند خزانهای عاشقی ام کسی هست که آسمان تنهاییام را با تمام عظمتش به آغوش میکِشد کسی هست که ابرها را وسوسه میکند به لحن باران وقتی هوایش در من گُـل میکند کسی هست که از زخمههای عاشقانهاش سمفونی بتهوون میشود موسیقی ذهنم امــّـا همیشه کسی هست که نیست
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|